سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :5
کل بازدید :79670
تعداد کل یاداشته ها : 42
103/8/26
5:3 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مامان زینب[2]
تسنیم چشمه ای ست در بهشت.....

خبر مایه

یا رب الربیع

عطر بهارم سلام.
مدتی هست که مجال نوشتن ندارم و امروز در غلغله کار و دوندگی برای به موقع رسیدن به سال جدید آمدم تا با پستی نو این صفحه دوست داشتنی را که گنجینه بهترین خاطرتم با توست خانه تکانی کنم.
سال 92 هم کوله بارش را جمع کرده و دست در دست ننه سرمایش راهی سرزمین تاریخ و خاطرات می شود. کمتر از 2 ساعت به شروع بهاری دیگر باقی ست . امروز در بحبوحه ی کارهایم هر از گاهی که مجالی برای نشستن پیدا می کردم دستهای ظریف و مهربان تو بابونه ام خستگی از جانم می برد. با خودم مرور می کردم که این چندمین بهار است که تو با مایی..... بهار 91....بهار 92.... و این سومین سال است که خوشبختی ما با تو چشمه ی خوش بوی بهشتی کامل شده است....
در آستانه ی بهار 93 دعا می کنم که خداوند بهترین ها را برایت تقدیر کند..... خدا کند دعای مادرانه ام در حق تو زیبا مستجاب شود...... در پناه حق باشی گلکم

 

بهار می شود!

یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار می شود

زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آنچه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود

به تاج کوه
زگرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود

دهان دره ها
پر از سرود چشمه سار می شود

نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود

در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود

در این بهار آه ...!
چه یادها
چه حرف های نا تمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود

نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود


92/12/29::: 8:15 ص
نظر()
  
  

یارب

دو روزی تا عید بزرگ ولایت مانده بود. بعد از ظهر آن روز پاییزی، تو نازنینم مشغول بازی با اسباب بازیهایت بودی و من سرگرم کارهای خانه و ذهن لبریزم مشغول این روزهای سرریز از اتفاق و مشغله. خانه آرام بود. به خودم آمدم با زمزمه ای کودکانه و دلنشین.
دستهایم را شستم و آرام آرام بدون اینکه خلوتت را بهم بزنم به تو نزدیک شدم..... علی مولا،علی مولا،علی مولا،علی مولا........... ذکر زیبای علی مولا از دهان خوشبوی تو بود که شنیده می شد.... زانو زدم. در آغوشت گرفتم...اشکهایم جاری شد... تو خندیدی و باز برای تکمیل شادی ام گفتی : علی مولا، علی مولا، علی مولا
از ذهن خسته ام گذشت : ذِکْرُ عَلِیٍ‏ عِبَادَةٌ...
خدایا تو را برای عابد کوچکم که ذکر زیبای "علی مولا" بر زبان شیرینش جاری ست شکر...

*چشمه بهشتی ام؛ بگذار به حساب مشغله های مادرانه، دیرکردهایم را. روزها به سرعت می گذرند و تو هر روز یک فصل تازه پیش رویم پدیدار می کنی از گنجینه درونت.من هنوز مبهوت این گنج پنهانم که عیانش کردی و تو گنج بعدی را رو می کنی یکتای بی نظیرم....
*هرگز اعتقادی بر آموزش مستقیم آموزه های مذهبی به فرزندم ندارم و خدا را شاکرم که مرا در این مسیر یاری می کند.
* تسنیم نازنینم، به تو افتخار می کنم و عاشقانه دوستت دارم. خدای مهربان پشت و پناه لحظه هایت باشد.

آرایشگاه موکا....مهر 92
آرایشگاه موکا... مهر 92


92/8/6::: 5:32 ع
نظر()
  
  
   1   2   3   4   5   >>   >