یا رب
دخترم شیرین تر از شهد عسل
دخترم صد شعر نو یکصد غزل
دخترم زیباترین رنگین کمان
آفتاب روشن این آسمان
دخترم یک عالمه مهر و وفا
پرترین پیمانه جود و سخا
دخترم گلدان گلهای بهار
دانه ی یاقوت زیبای انار
دخترم بر درد بی درمان شفا
یک ملک در ظاهری انسان نما
دخترم الماس انگشتر نشین
شاهکاری نیست زیباتر از این
دخترم یک قبله تصویر دعا
محرم الاسرار تقدیر خدا
دخترم پیغمبر فرزانگی
مرحم و درمانگر مستانکی
دخترم شیواترین شعر خدا
واژه چین محفل سر لقا
دخترم در مهربانی تا خدا
کشتی لطف خدا را ناخدا
مامان نوشت:
1.زیباروی بهشتی ام سلام.
مدت زیادیه که فرصت نکردم به اینجا سری بزنم و برای تو نازنینم چیزی بنویسم. اما دوست دارم بدونی یکی از دغدغه های هر روزم نوشتن برای تو فرشته زیباست که روز بالنده تر از روز قبل می شی.پاییز و زمستان 91 سال روزهای پر فراز و نشیبی برای شما ، من و بابا گذشت. خدا رو شکر حالا به یک ثبات رسیدیم.
2.دوباره برگشتم سر کار اما سه ماه پاییز خیلی اذیت شدیم. شما آمادگی مهد نداشتی و همش مریض بودی. خدا رو شکر که خدا برامون خاله نرگس رو رسوند تا شما عزیزنازنینم پیشش آرامش داشته باشی. این روزها انقده دل بستی بهش که گاهی می ترسم از روزهای تابستون.
3.برخلاف پاییز و زمستونی که گذشت تو سال جدید پیشرفت خوبی تو حرف زدن داشتی. خیلی کلمه ها رو می گی و خیلی از حرفهات هنوز هم نامفهومه. عزیزدلم عاشق وقتایی هستم که با اشتیاق تموم سعی می کنی با زبون کودکانه و قشنگت برامون یه موضوعی رو تعریف کنی.
4. دعا می کنم سال جدید یه سال خوب برای همه مون باشه . یه سال پر از موفقیت و سلامتی. (ان شاءالله)
یا رب
عزیزکم سلام.
چه خوب است که این روزها برای نوشتنم، برای بودنم، برای نفس کشیدنم، برای صبح ها چشم باز کردنم دلیلی به زیبایی و شیرینی تو دارم. کم کم َک مستقل می شوی و من دلتنگ برای روزهایی که سری از من سوا بودی. می دانم گندم طلا لذت تماشای ثمره ی یک عشق با هیچ لذتی در عالم برابری نمی کند. تو میوه ی عشق مایی گل خوش عطر و بوی من.
نازنین دختر،
سومین ماه پاییز روزهای آخرش را می گذراند و من _زینب_ در آستانه ی چهارمین دهه زندگی ام ایستاده ام و لذت می برم از این شروع مجدد به برکت وجود نازنین چشمه ای بهشتی که دنیا دنیا دوست دارمش.
همه ی دار و ندارم،
پاییز امسال با یک تغییر بزرگ در زندگی ام آغاز شد. من به کارم برگشتم و علی رغم میل باطنی ام تو دلبند نازنین را مهد گذاشتیم. برایم سخت بود که تو پاره تنم را برای چند ساعت به کسی دیگر بسپارم و رهسپار کلاس شوم اما چاره ای نبود. تو صبور کوچکم خیلی زود خودت را با شرایط جدید وفق دادی و به محیط مهد عادت کردی _ باورت می شود هنوز من صبح ها وقتی از تو خداحافظی می کنم، بغض دلتنگی در گلویم چنگ می اندازد؟_ آرام آرام بزرگ می شوی و قد می کشی فرشته.دوستت دارم جان شیرینم.
تسنیم قشنگم،
این سه ماه سخت گذشت زیرا هم زمان شد با رویش مرواریدهای زیبایی در صدف خوشبوی دهان تو نازنینم. اذیت شدی کودکم ولی خدا را شکر مرواریدها یکی پس از دیگری جای خالی های آن لثه ی کوچک را پر کردند. آهسته آهسته حرف زدن هم یاد می گیری. مامان... بابا.... دَدَ......آبَ.....و گاه اصوات نامفهمومی که فقط خودت معنایشان را می فهمی و من غرق لذت می شوم وقتی تلفنی با زبان کودکانه ات با مامانی و بابا رضا و خاله زهرا صحبت می کنی.
برایت می خوانم : عزیز مادر کیه؟
و تو دستهای کوچکت را به سینه می گذاری و با آن چشمان بلورین در چشمهایم می خندی و می گویی: من
می گویمت: برگ صنوبر؟ عشق مکرر؟ نفس مادر؟
و تو خستگی ناپذیر هربار دست بر سینه می گذاری و خندان می گویی: من
سجاده پهن می کنم، روبرویم می نشینی. چادر سر می کنم، دستم را می گیری و چادرت را می خواهی. سجاده کوچکت را کنار سجاده ام پهن می کنم و چادرت را به سرت می کشی و یک باره سجده می کنی.
خدایم، نمازهای دست و پا شکسته ام را به واسطه ی این معصوم بنده ای که کنارم تو را سجده می کند _ پاک ، خالص و ناب _ بپذیر. آمین
مهربانترینم، این فرشته ی زلال فطرت، هدیه ی زیبای توست که چون جان شیرین دوست دارمش، یاری ام کن لایق درست تربیت کردنش باشم. آمین
زیباترینم، زندگی پر است از پستی ها و بلندی ها، زیبایی ها و زشتی ها؛ روزهای غنچه ام را لبریز کن از آسانی ها و زیبایی ها و پناهش باش در هرچه سختی و ناملایمات است. آمین
کیف مورد علاقه دخترم. میندازه رو دستش و می گه بریم
تسنیم و عینک مامانش
دخترم این خرسی رو بخاطر نرم بودنش خیلی دوست داره