سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :4
کل بازدید :79724
تعداد کل یاداشته ها : 42
103/9/3
8:16 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مامان زینب[2]
تسنیم چشمه ای ست در بهشت.....

خبر مایه

یا رب

گل مادر سلام.
در آستانه ی تولد دو سالگی ات روزهای مهمی را پشت سر می گذاریم هردوی ما. هر مرحله از بزرگ شدن و بالیدنت که می گذرد با خود می اندیشم از این مرحله مهم تر نیست و چند صباح که می گذرد می بینم سخت تر و مهم تر هم می شود.آرام آرام مستقل می شوی نازنینم و بندهای وابستگی ات را از من جدا می کنی. دلخوشم که این میان دلبسته تر می شوی اگر از وابستگی هایت به من کم می شود. این را از شبها موقع خواب می فهمم که صورت چون برگ گلت به صورتم می چسبانی تا خوابت ببرد. از نیمه شبهایی می فهمم که بیدار می شوی و دستت را روی دستم می گذاری تا با گرمی دستهایم به خواب بروی فرشته کوچکم.از بارها و بارها بوسیدنم می فهمم وقتی دستهای کوچک و ظریفت را دور گردنم حلقه می کنی، چشم در چشمم می دوزی و بعد لبهایت را محکم روی لبهایم فشار می دهی.
تسنیم زیبای من،
می دانی روز چهارشنبه تا خود حرم حضرت معصومه اشک ریختم؟ اشکی که دو طعم داشت تلخ و شیرین.تلخ برای پایان دوره ای که در زندگی هر مادری زیباتر از آن نیست و شیرین برای بزرگ شدنت ، مستقل شدنت، بالیدنت سرونازم.

چهارشنبه هم یکی دیگر از روزهای مهم زندگی من و تو بود. تمام مسیر تا حرم زیر لب دعا خواندم. خدا را صدا زدم و تمنایش کردم که از امروز که کودکم یک مرحله بزرگتر می شود روزی های معنوی بسیار در مسیر راهش قرار بده. کنار ضریح حضرت معصومه به اجداد طاهرینش متوسل شدم و بعد سوره یس را خواندم به دانه های انار و برخلاف همیشه که تمام شبستان را دنبالت باید می دویدم، این بار آرام سرت را روی پایم گذاشته بودی و به نجواهایم با بانوی کریمه گوش می کردی.یس که تمام شد هدیه اش کردم به شش ماهه اباعبدلله و مادر نازنینش رباب و آرام آرام، دانه های انار را تقدیم جان شیرینت کردم و تو صبورانه همه دانه ها را نوش جان کردی.... از حرم که بیرون آمدیم انگار تحولی بزرگ در تو نازنینم رخ داده بود. متانتی عجیب در چشمانت برق می زد.از عنایت بانوی کریمه دیگر به سراغم نیامدی برای شیر، دیگر سماجتی نکردی برایش. فقط نیمه شب همان شب چند دقیقه ای را گریه کردی و بعد دیگر بداخلاقی هم حتی نکردی نازنینم. امروز درست یک هفته است که از شیر گرفتمت. چند روز اول کمی بی حوصله بودی اما به مدد پدر مهربانت از این مرحله سخت گذشتیم..... می دانی دلتنگ روزهایی هستم که هنوز شیرخواره بودی؟ . . . .

خدا را برای بالیدنت شکر گندم طلایم



92/2/25::: 6:0 ع
نظر()
  
  

یا رب

دخترم شیرین تر از شهد عسل

دخترم صد شعر نو یکصد غزل   

               

دخترم زیباترین رنگین کمان

آفتاب روشن این آسمان


 

دخترم یک عالمه مهر و وفا

پرترین پیمانه جود و سخا

  

دخترم گلدان گلهای بهار

دانه ی یاقوت زیبای انار


 

دخترم بر درد بی درمان شفا

یک ملک در ظاهری انسان نما

 

دخترم الماس انگشتر نشین

شاهکاری نیست زیباتر از این


 

دخترم یک قبله تصویر دعا

محرم الاسرار تقدیر خدا

 

دخترم پیغمبر فرزانگی

مرحم و درمانگر مستانکی


 

دخترم شیواترین شعر خدا

واژه چین محفل سر لقا

 

دخترم در مهربانی تا خدا

کشتی لطف خدا را ناخدا

مامان نوشت:
1.زیباروی بهشتی ام سلام.
مدت زیادیه که فرصت نکردم به اینجا سری بزنم و برای تو نازنینم چیزی بنویسم. اما دوست دارم بدونی یکی از دغدغه های هر روزم نوشتن برای تو فرشته زیباست که روز بالنده تر از روز قبل می شی.پاییز و زمستان 91 سال روزهای پر فراز و نشیبی برای شما ، من و بابا گذشت. خدا رو شکر حالا به یک ثبات رسیدیم.
2.دوباره برگشتم سر کار اما سه ماه پاییز خیلی اذیت شدیم. شما آمادگی مهد نداشتی و همش مریض بودی. خدا رو شکر که خدا برامون خاله نرگس رو رسوند تا شما عزیزنازنینم پیشش آرامش داشته باشی. این روزها انقده دل بستی بهش که گاهی می ترسم از روزهای تابستون.
3.برخلاف پاییز و زمستونی که گذشت تو سال جدید پیشرفت خوبی تو حرف زدن داشتی. خیلی کلمه ها رو می گی و خیلی از حرفهات هنوز هم نامفهومه. عزیزدلم عاشق وقتایی هستم که با اشتیاق تموم سعی می کنی با زبون کودکانه و قشنگت برامون یه موضوعی رو تعریف کنی.
4. دعا می کنم سال جدید یه سال خوب برای همه مون باشه . یه سال پر از موفقیت و سلامتی. (ان شاءالله)

 

 


92/2/1::: 6:1 ع
نظر()