سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :4
کل بازدید :79737
تعداد کل یاداشته ها : 42
103/9/3
8:32 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مامان زینب[2]
تسنیم چشمه ای ست در بهشت.....

خبر مایه

بسم الله

سلام فندقم!

خیلی وقته که نشده اینجا چیزی بنویسم. به خیلی دلایل و یکی از اون خیلی دلایل کم حوصلگی و دلتنگیه. روزگاره دیگه هر طرفش یه رنگه. باید ساخت. گاهی هم باید سوخت و ساخت. این مدت که ننوشتم اتفاقات زیادی افتاده.دو هفته پیش با بابایی و خاله ها رفتیم نمایشگاه کتاب کلی کتاب و اسباب بازی خریدیم برات که تقریبا بیشترش رو مطالعه کردم برای اینکه به کمک بابای مهربونت بتونیم فرصت های رشد و بالندگی رو بهتر برات فراهم کنیم.
چند روز پیش هم با بابایی جون رفتیم و برات یه زنجیر و یه پلاک طلای و ان یکاد خریدیم تا روزی که چشمای نازنینت رو به روی دنیا باز کردی و توی بهشت کوچکمون جاری شدی، بابایی این زنجیر و پلاک رو بندازه گردنت که همیشه در پناه لطف و رحمت خداوندی سالم و سلامت باشی.
راستی یه کتاب جالب خریدم برات که وقتی بزرگ شدی بهت هدیه بدم. «کتاب کودکی های تو» یه کتابه برای ثبت لحظه های تکرار نشدنی زندگیت که دوست دارم تک تک صفحه هاش رو برات بنویسم و پر کنم تا برای همیشه برات موندگار بشن.
این روزا با آهنگ لالایی آروم می گیری. وقتایی که خیلی حرکتهات سریع می شه، احساس می کنم بی قراری و آهنگ لالایی آرومت می کنه. ظرف همین دو سه روز گذشته متوجه شدم با صدای اذان هم آروم می گیری. وقتایی که صدای اذان می یاد حرکت کردن و تکون خوردنت با یه آرامش خاصی همراهه.
پریروز آزمایش خون دادم و حالم بد شد. گلکم! نگران خودم نبودم، نگران تو بودم که نکنه خدایی نکرده این حال و روز من ضرری برای تو داشته باشه. وقتی از آزمایشگاه اومدیم بیرون و با اون حال رفتیم محل کار بابایی دلم می خواست خونه مامان راضیه جون نزدیک بود می رفتم اونجا. بهم نخندیا وروجک! ولی دلم یهویی هوای مامانمو کرد.از پریروز دلم بدجوری برای مامان و بابام تنگ شده.کاش بهشون نزدیک بودیم..... گل دختر! از خدا خواستم هیچ وقت ازم دورت نکنه. . . هیچ وقت. . . حتی روزایی که قراره مستقل بشی و می دونم که اومدنشون اجتناب ناپذیره....این روزا از همیشه بیشتر به مادرم نیاز دارم....
....... هوا ابریه.... داره بارون می یاد و این بیشتر دلتنگم می کنه.... تنهایی آزاردهنده ایه....
بگذریم.... شبیه غم نامه شد خوشگل خانوم....
نازنینم!دیشب خاله کوچیکه م برات از مکه یه سوغاتی ویژه آورده. یه سیب سرخ که کنار خانه خدا بهش سوره یوسف خونده. خدا کنه یوسف سیرت و یوسف صورت باشی گلم.
چشمه  بهشتی من!
به اومدنت زیاد فکر می کنم. به لحظه تولدت، به روزهای بودنت.همه می گن دختر با خودش برکت می یاره. یقین دارم که همینطوره و تو  همچون معنای اسمت مثل یک چشمه از رضوان خداوند در بهشت کوچک ما جاری خواهی شد. ان شاءالله


90/2/28::: 6:50 ع
نظر()
  
  

بسم الله

سلام طلا خانوم.
این روزا خیلی ذهنم درگیره. کمی هم خسته م. اینجا جای نوشتن از خستگی ها و دلتنگی ها نیست، ولی گلم! زندگی ترکیبی از خوشی ها و ناخوشی هاست. همه رنگ و همه جوره. باید با همه فرمش کنار اومد. توی این 10، 12 روز گذشته اتفاقای متفاوت زیاد افتاده. خوب، بد، زشت، زیبا. به قول بابایی توی لحظه های تلخ همش فکر می کنی هیچ لحظه ای از این بدتر تو زندگیت وجود نداره ولی چند وقت بعد وقتی به پشت سرت نگاه می کنی می بینی روزای سخت گذشتن و همشون خاطره شدن.
خانم گلم!
جمعه پیش دایی روح الله جون از مکه برگشت. ما نتونستیم بریم استقبالشون چون نمی شد توی یک هفته دو بار بریم تهران، برای همین مجبور شدیم برای شب مهمونیشون بریم که به دکتر هم برسیم. شب مهمونی، آخر شب مامان راضیه جون چمدون سوغاتیای تو عزیز دلم رو آورد و نشون همه داد. گلکم! دایی جون و خانمش خدایی سنگ تموم گذاشته بودن. یه چمدون بزرگ پر از لباس و وسایل خوشگل خوشگل برای شما آورده بودن. توی تک تک لباسها تصورت می کردم و دلم برای در آغوش گرفتنت ضعف می رفت. همه وسایل موند خونه مامان جون تا همراه بقیه چیزایی که برات خریدن بیارن خونه مون.
گل دخترم!
روز دوشنبه وقت دکتر داشتیم. خدا رو شکر خانم دکتر از همه چیز راضی بود. فقط برای مامان آزمایش قند و کم خونی نوشت که مطمئن بشه اوضاع هردومون خوبه که اونم موند برای پنج شنبه آینده که صبح کلاس ندارم. تازه وقتی می خواست صدای قلبت رو بشنوه انقدر وول خوردی که گفت چه دختر شیطونیه.کلی طول کشید تا آروم گرفتی و دکتر صدای قلبت رو گوش کرد.
راستی عسلم!
از دکترت در مورد سونوگرافی سه بعدی پرسیدم. خیلی دلم می خواست که ببینمت گلم ولی خانم دکتر گفت توصیه نمی کنم. گفت سونوگرافی امواج ماوراءصوته و امواج ماوراءصوت روی شنوایی اثر می ذاره. توی سه بعدیش این امواج چند برابر می شه. گفت چون سونوگرافی نزدیک 30 ساله که استفاده می شه هنوز نمی دونیم تاثیرش روی شنوایی جنین چقدره. برای همین توصیه نکرد منم اصرار نکردم عزیز دلم با وجودی که خیلی دوست داشتم ببینمت.
عزیزکم!
امشب هم بابایی زحمت شام رو کشید تا من بتونم وبلاگت رو به روز کنم. بابای مهربونت هوای هردومونو داره. مواظبمونه. مخصوصا این روزا که خدا رو شکر داری رشد می کنی، وزن می گیری و بزرگ می شی و من کمردرد و پهلودرد زیادی دارم. بعضی وقتا احساس می کنم سرتو گذاشتی روی کلیه راستم. پهلوی راستم بدجوری درد می کنه.... امید دیدن روی ماهت تحمل درد و برام آسون می کنه عزیزکم.
دوستت داریم گلم خیلی زیاد، خیلی خیلی زیاد.


90/2/2::: 10:23 ع
نظر()